جدید ترین مطالب
بخش بایگانی
  • نویسنده :
  • بازدید : 789 مشاهده
  • دسته بندی :

دیوانه نیستم !

فقط ، فقط طوری “خاص” که دیگران نمیتوانند ، تو را “دوست” دارم

.

.

.

چه باشه چه نباشه ، محبت سر جاشه / چه داری چه نداری ، تو عزیز روزگاری . . .

.

.

.

برای پیش تو بودن “بلیط” لازم نیست

مرور قصه ی دل کافی ست . . .

ادامه مطلب
  • نویسنده :
  • بازدید : 1511 مشاهده
  • دسته بندی :
اینکه والدین علاقه زیادی به سر و سامان گرفتن فرزندان خود دارند، قابل انکار نیست. بالطبع اصرارشان برای ازدواج هم کاملاً طبیعی است. اما گاهی ممکن است اصرار والدین از حد طبیعی خود خارج شده و حالت اجبار و زور بگیرد. یا حتی فرزندان برای خاتمه دادن به این اصرارها و رهایی از برزخی كه در خانواده دارند، تن به ازدواج با فرد مورد نظر والدینشان بدهند؛ به این امید که شاید عاقبت این ازدواج خوب باشد و محبتی که در دلشان ندارند، در طول زندگی به وجود بیاید.
اما واقعیت این است که ازدواج های چنینی به دلیل عدم عشق و علاقه طرفین به یكدیگر و حتی تنفر از هم در بیشتر مواقع به سردی و جدایی می انجامد. به همین دلیل توجه دختر و پسر و والدینشان برای جلوگیری از وقوع چنین ازدواج هایی لازم و ضروری می باشد.
ادامه مطلب
  • نویسنده :
  • بازدید : 864 مشاهده
  • دسته بندی :

مرد جوانی ، از دانشکده فارغ التحصیل شد. ماهها بود که ماشین اسپرت زیبایی ، پشت شیشه های یکنمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزی صاحب آن ماشین شود. مرد جوان ، از پدرش خواسته بود که برای هدیه فارغ التحصیلی ، آن ماشین را برایش بخرد. او می دانست که پدر توانایی خرید آن را دارد.

بالاخره روز فارغ التحصیلی فرا رسید و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصی اش فراخواند و به او گفت : من از داشتن پسر خوبی مثل تو

بی نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش از هر کس دیگری در دنیا دوست دارم. سپس یک جعبه به او داد. پسر کنجکاو ولی ناامید ، جعبه را گشود و در آن یک اِنجیل زیبا ، که روی آن نام او طلا کوب شده بود ، یافت.

با عصبانیت فریادی بر سر پدر کشید و گقت : با تمام مال و دارایی که داری ، یک انجیل به من هدیه می دهی ؟ کتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترک کرد.

سالها گذشت. مرد جوان در کار وتجارت موفق شد. خانه زیبایی داشت

و خانواده ای فوق العاده، اما مدتی در این فکر بود که حتما پدرش خیلی پیر شده و باید سری به او بزند. از روز فارغ التحصیلی ، دیگر او

را ندیده بود. اما قبل از این که اقدامی بکند ، تلگرافی به دستش رسید که خبر فوت پدر درآن بود و حاکی از این بود که پدر ، تمام اموال خود را به او بخشیده است. بنابراین لازم بود فوراً خود را به خانه برساند

و به امور رسیدگی نماید.

هنگامی که به خانه پدر رسید ، در قلبش احساس غم و پشیمانی کرد. اوراق و کاغذ های مهم پدر را گشت و آنها را بررسی نمود و در آنجا ، همان انجیل قدیمی را بازیافت. در حالیکه اشک می ریخت انجیل را باز کرد و صفحات آن را ورق زد و ناگهان کلید یک ماشین را پشت جلد آن پیدا کرد. در کنار آن ، یک برچسب با نام هماننمایشگاه که ماشین مورد نظر او را داشت ، وجود داشت. روی برچسب تاریخ روز

فارغ التحصیلی اش نوشته شده بود : تمام مبلغ پرداخت شده است.

  • نویسنده :
  • بازدید : 859 مشاهده
  • دسته بندی :

داستان آموزنده “شمس و مولانا”

می گویند:روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد.شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید:آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟
مولانا حیرت زده پرسید:مگر تو شراب خوارهستی؟!
شمس پاسخ داد:بلی.
مولانا:ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!
ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.
ـ در این موقع شب ،شراب از کجا گیر بیاورم؟!
ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.
- با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.
- پس خودت برو و شراب خریداری کن.
- در این شهر همه مرا میشناسند،چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟!
ـ اگر به من ارادت داری باید وسیله راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شب ها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم ،نه صحبت کنم و نه بخوابم.
مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقه ای به دوش می اندازد، شیشه ای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محله نصاری نشین راه می افتد.

ادامه مطلب
  • نویسنده :
  • بازدید : 869 مشاهده
  • دسته بندی :

بچه ۱۰ ساله گوشی داره اونم آیفون …

خب بچه جون ما وقتی همسن تو بودیم میرفتیم تو کوچه با دمپایی کارت بازی میکردم 

 این انگری بردز ما بود مثلن !


*
  * * * * * * * * * * * * * * * *

همت کنید همه فوتبالیست های به درد نخورُ که میلیادری پول میگیرن

بریزیم تو یه DVD بدیم احسان حدادی پرتش کنه وسط بیابون :| :)


*
  * * * * * * * * * * * * * * * *

همراه اول اس ام اس زده ماه رمضان ۵ دیقه صحبت کنید ۵۵ دیقه رایگان …

من اگه کسیو داشتم که می‌تونستم بیشتر از ۵ دیقه باهاش صحبت کنم که اینجا نبودم …

*  * * * * * * * * * * * * * * * *

ادامه مطلب
  • نویسنده :
  • بازدید : 1028 مشاهده
  • دسته بندی :


توضیحات نرم افزار CloneCD 5.3.1.4

دانلود نرم افزار کپی از انواع CD و DVD قفل دار و خش دار با دقت بالا


با استفاده از این نرم افزار می توانید از انواع CD و DVD بدون توجه به قفل نرم افزاری و شاید بتوان گفت سخت افزاری آن کپی کرد. این نرم افزار CDرا به صورت کپی برابر اصل (1:1) کپی می کند.

از نسخه 5 به بعد این نرم افزار علاوه بر CD می تواند انواع DVD شامل یک لایه و دولایه (یک رو و دو رو) را به جز DVD‌های فیلم کپی کند. برای کپیDVD‌های فیلم قفل دارد باید از AnyDVD استفاده کنید.

 

امکانات نرم افزار Clone CD 5.3.1.4 :

- کپی انواع CD و DVD در انواع DVD-R, DVD-RW, DVD+R, DVD+RW, DVD+R Dual Layer , DVD-RAM

- حالت کپی دقیق

- جایگزینی سکتور ساختگی به جای سکتورهای غیر قابل کپی (کپی CD به همراه قفل)

- کپی CD‌های صوتی به صورت اورجینال

- کار در ویندوز و شناسایی درایوهای CD‌و DVD و رایتر بدون نیاز به فایلهای ASPI

- تنظیم سرعت کپی بر اساس روش خواندن اطلاعات

- بازسازی سکتورهای ضعیف (CD کپی شده کیفیتی بهتر از اورجینال دارد)

- رابط کاربری ساده و آسان

- قابلیت تنظیمات پیشرفته در قالب Profile‌های کلی

- پشتیبانی از استاندارد ISO و UDF برای DVD‌هایی که فایل بزرگتر از 2 گیگ دارند

- رایت Image هایی که با AnyDVD ساخته شده اند

- قابلیت کپی انواع CD های قفل دار

- قابلیت کپی CD های خش دار و ارائه CD بدون مشکل

- دارای رابط کاربری فارسی

- بستن درب درایو CD و DVD با رایت کلیک کردن بر روی آن و انتخاب Close Tray

و ...


نظر یادتون نره



.


ادامه مطلب
  • نویسنده :
  • بازدید : 1950 مشاهده
  • دسته بندی :

بیرق شهر

1391/06/14
  • نویسنده :
  • بازدید : 856 مشاهده
  • دسته بندی :

ه هنگام ساخت برج بابل، نخست کارها طبق نظم و قاعده پیش می‌رفت. بله، حتی چه‌بسا نظم موجود بیش از اندازه بود. مسئله‌‌ی راهنماها و مترجمان، سرپناه کارگران و راه‌های ارتباطی بیش از اندازه فکرها را به خود مشغول کرده بود. چنان‌که گویی برای انجام کار، قرن‌ها وقت آزاد در اختیار است. پرطرفدارترین عقیده‌ی رایج بر‌ آن بود که کارها هر اندازه هم به‌کندی صورت بگیرد، باز کافی نیست. این عقیده به تبلیغ و تأکید خاصی نیاز نداشت؛ هرکس می‌توانست به سهم خود در ریختن شالوده‌ی برج تعلل کند. دراین‌باره این‌گونه استدلال می‌کردند: اصل کار این است که برجی تا بلندای آسمان ساخته شود. درمقایسه با این فکر، هر موضوع دیگری فرعی و بی‌اهمیت است. همین که چنین فکری به تمام و کمال به ذهن خطور کرد، دیگر از میان نخواهد رفت و تا آن زمان که انسان وجود دارد، آرزوی بزرگ به سامان رساندن این برج به حیات خود ادامه خواهد داد. پس علتی ندارد که کسی از این لحاظ نگران آینده باشد. برعکس، دانش بشری هر روز فزونی می‌گیرد، هنر معماری پیشرفت کرده است و کماکان پیشرفت خواهد کرد. کاری که ما برای انجام آن به یک سال زمان نیاز داریم، چه بسا صد سال آینده در شش ماه انجام بگیرد، آن هم با کیفیتی بهتر و دوام بیشتر. پس چه ضرورتی دارد که امروز خود را تا آخرین حد ممکن خسته و ناتوان کنیم؟ یک چنین کاری تنها درصورتی معقول می‌بود که امید آن می‌رفت بتوانیم برج را درطول حیات یک نسل برپا کنیم. ولی در آن روزگار چنین چیزی انتظار نمی‌رفت و می‌شد حدس زد که نسل بعدی با دانش وسیع‌تر خود، کار نسل پیشین را ناقص بیابد و هر آنچه را این نسل ساخته است فرو بریزد تا خود را از نو بنا کند. تأملاتی از این دست نیروهای موجود را فلج می‌کرد و موجب می‌شد دست‌اندرکاران بیش از‌ آنکه در اندیشه‌ی ساختن برج باشند به ساخت شهر کارگران بپردازند. گروه کارگران هر منطقه‌ای در تلاش بود برای خود، زیباترین قرارگاه را برپا کند. این امر موجب شد اختلافاتی بروز کند و این اختلافات تا حد کشمکش‌های خونین بالا گرفت. دامنه‌ی این کشمکش‌ها دیگر هرگز فرو ننشست و این خود دلیلی شد که رهبران بگویند ساخت برج به علت فقدان تمرکز لازم، بسیار به‌کندی صورت بگیرد یا ترجیحاً تا زمان برقراری صلح همگانی به تعویق بیفتد. اما در این میان، مردم وقت خود را تنها صرف کشمکش نمی‌کردند، بلکه در وقفه‌هایی که پیش می‌آمد به کار زیباسازی شهر هم همت می‌گماشتند و متأسفانه این خود موجب بروز رشک و حسد تازه و درنتیجه، درگیری‌های بیشتر می‌شد. زندگی نسل نخستین این‌گونه به سر آمد، ولی نسل‌های بعدی هم وضعی جز این نداشتند. از این رهگذر فقط مهارت صنعتگران روزبه‌روز اوج بیشتر می‌گرفت و این خود، زمینه‌ی کشمکش بیشتر را فراهم آورد. گذشته از این، نسل دوم یا سوم به بیهودگی ساخت برجی به بلندای آسمان پی برد؛ ولی دیگر مردم بیش از آن با هم درآمیخته بودند که بتوانند شهر را ترک کنند.
تمامی افسانه‌ها و سرودهایی که در این شهر پدید آمده است آکنده از تمنای فرارسیدن روز معهودی است که در آن روز شهر با پنج ضربه‌ی پی‌درپیِ مشتی غول‌آسا در هم فروریخته شود. هم از این روست که بر بیرق شهر مشتی را نقش زده‌اند.


برگرفته از كتاب:
كافكا، فرانتس؛ داستان‌هاي كوتاه كافكا؛ برگردان علي اصغر حداد؛ چاپ دوم؛ تهران: نشر ماهي 1385.

  • نویسنده :
  • بازدید : 988 مشاهده
  • دسته بندی :
جنایت کاری که یک آدم را کشته بود، در حال فرار و آوارگی، با لباس ژنده و پرگرد و خاک و دست و صورت کثیف، خسته و کوفته ، به یک دهکده رسید.
چند روزی چیزی نخورده و بسیار گرسنه بود.
او جلوی مغازه میوه فروشی ایستاد و به پرتقال های بزرگ و تازه خیره شد.
اما بی پول بود.
بخاطر همین دو دل بود که پرتقال را به زور از میوه فروش بگیرد یا آن را گدائی کند.
دستش توی جیبش تیغه چاقو را لمس می کرد که به یکباره پرتقالی را جلوی چمشش دید.
بی اختیار چاقو را در جیب خود رها کرد و.... پرتقال را از دست مرد میوه فروش گرفت.
میوه فروش گفت : بخور نوش جانت ، پول نمی خواه !
سه روز بعد آدمکش فراری باز در جلو دکه میوه فروش ظاهر شد.
این دفعه بی آنکه کلمه ای ادا کند ،صاحب دکه فوراً چند پرتقال را در دست او گذاشت، فراری دهان خود را باز کرده گوئی میخواست چیزی بگوید، ولی نهایتاً در سکوت پرتقال ها را خورد و با شتاب رفت.
آخر شب صاحب دکه وقتی که بساط خود را جمع می کرد، صفحه اول یک روزنامه به چشمش خورد.
میوه فروش مات و متحیر شد وقتی که عکس توی روزنامه را شناخت.
عکس همان مردی بود که با لباسهای ژنده از او پرتقال مجانی میگرفت.
زیر عکس او با حروف درشت نوشته بودند قاتل فراری و برای کسی که او را معرفی کند نیز مبلغی بعنوان جایزه تعیین کرده بودند.
میوه فروش بلافاصله شماره پلیس را گرفت.
پلیس ها چند روز متوالی در اطراف دکه در کمین بودند.
سه چهار روز بعد مرد جنایتکار دوباره در دکه میوه فروشی ظاهر شد، با همان لباسی که در عکس روزنامه پوشیده بود.
او به اطراف نگاه کرد، گوئی متوجه وضعیت غیر عادی شده بود.
دکه دار و پلیس ها با کمال دقت جنایتکار فراری را زیر نظر داشتند.
او ناگهان ایستاد و چاقویش را از جیب بیرون آورده و به زمین انداخت و با بالا نگهداشتن دو دست خود به راحتی وارد حلقه محاصره پلیس شده و بدون هیچ مقاومتی دستگیر گردید.
موقعی که داشتند او را می بردند زیر گوش میوه فروش گفت : "آن روزنامه را من پیش تو گذاشتم، برو پشتش را بخوان".
سپس لبخند زنان و با قیافه کاملاً راضی سوار ماشین پلیس شد.
میوه فروش با شتاب آن روزنامه را بیرون آورد و در صفحه پشتش، چند سطر دست نویس را دید که نوشته بود : من دیگر از فرار خسته شدم از پرتقالت متشکرم .
هنگامی که داشتم برای پایان دادن به زندگیم تصمیم میگرفتم، نیکدلی تو بود که بر من تاثیر گذاشت.
بگذار جایزه پیدا کردن من ،جبران زحمات تو باشد !!! 
سخن روز : شما بدون تسلط بر خود نمی توانید فاتح دیگران باشید . کیم وو چونگ
  • نویسنده :
  • بازدید : 854 مشاهده
  • دسته بندی :
با وجود این همه نرم افزار اجرایی فایل های مالتی مدیا انتخاب یکی از آن ها کار بسیار دشواری به نظر می آید. نرم افزاری که در عین کارآیی بالا، حجم پائینی داشته و قادر به پخش اکثر فرمت ها هم باشد. همان طور که همه می دانیم نرم افزار های زیادی در این زمینه وجود دارند. JetAudio ، Windows Media Player ، WinDVD ، PowerDVD و ... معروفترین آن ها به شمار می آیند. اما مهم ترین مشکلی که این نرم افزار ها دارند این است که هم حجمی نسبتا سنگین دارند و هم قادر به پخش بسیاری از فرمت ها نیستند. نرم افزاری موجود به نام KMPlayer موجود است که هم کم حجم می باشد و هم قادر به پخش تقریبا 99 دردصد فرمت های صوتی و تصویری است. نرم افزار بسیار ساده اما در عین سادگی با کارآیی بسیار بالا. هرکاربری که یک بار KMPlayer را تجربه کند مطمئنا انتخاب اولش همیشه همین نرم افزار خواهد بود. اساس کار KMPlayer با این تفکر بنیان نهاده شده که بتواند هر فرمت صوتی و تصویری را اجرا نماید. این نرم افزار با Decode کردن فرمت های مختلف کاربران را قادر می سازد تا هرفرمتی را که بخواهند اجرا نمايند. VCD ها و DVD ها هم با بهترین کیفیت ممکن می توانند اجرا شوند. پوسته های بسیار زیاد نرم افزار می توانند هرکاربری را به سمت خود جذب نمایند. اخیرا در نسخه های جدید امکان نمایش فیلم های سه بعدی با بهترین کیفیت هم فراهم شده است ؛ کاربرانی که فیلم های سه بعدی دارند می توانند حالا با بالاترین کیفیت به تماشای این گونه فیلم ها بنشینند.


ادامه مطلب